خاطرات ازدواج

ساخت وبلاگ
بی دلیل (و یا دلیل مخفی) باهات حرف نمیزنم.اما توام حرف نمیزنی. دلم میخاست بیای ازم سوال کنی چرا(با اینکه هیچ جوابی ندارم) باهام نزدیکتر باشی و بیشتر متوجه ام باشی شایدم هستی ولی غرورت نمیذاره جلو بیای و با من حرف بزنی شایدم ازم میترسی(پانوشت۱*) گاهی ام میخام بیام بغلت ولی منم غرور میکنم و منتظر میش خاطرات ازدواج...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 259 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت: 20:25

غم شدید خواهرم رو دارم خیلی بی کس شده.... مثل کسی که از حرف زدن هم میترسه. کسی که حرفای به درد نخورش رو میزنه و مینویسه و حرفای به درد بخور و سختش میشه بغض توی گلوش گیر میکنه... غم شدید خواهرم رو دارم که در گیر بی غیرتی همسرش شده...همسری که مایه خجالت و شرمساری من هم شده و میترسم الگوی همسرم در سالی خاطرات ازدواج...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 238 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت: 20:25

از اون روزی فهمیدم که با کار خیر کردنش پوست من کنده است که گفت من میرم امامزاده قاسم....که امامزاده قاسم تنهاست..... بله...من رو توی خونه روز تعطیل گذاشت و رفت که امامزاده تنها نباشه. از اون روزی ریشه تنفر کار خیر تو من جوونه زد  که شب قدر شد گفت من میرم پیش بابا مامانم چون بابا مامانم شب قدر تنهان  خاطرات ازدواج...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 255 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 18:44

از بالا رفتن سنم دارم میترسم.... هر روز سرگردون و نگران به اطراف نگاه میکنم لیست برنامه های انجام نشده ام را مرور میکنم چقدر گذشت..چقدر از خواسته هام فاصله گرفتم...چقدر سنم رفته بالا چقدر به خودم مغرور بودم و چقدر پائین و حقیر موندم.. چقدر تمام ادمهای ضعیفتر از من از من جلو زدند... چقدر به هیچ جا نر خاطرات ازدواج...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 265 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 18:44

یک دختر خیلی با ادب...خیلی با گذشت..

شده خیلی بی تربیت......دروغگو..... بی خیر.....

یک دختر خیلی با هدف خیلی زرنگ...خیلی خیرخواه

شده یک دختر تنبل و بی حال....

کنار یه ادم خیلی خوب.

یه دختر بی شعور

بی ادب

بد دهن....

بی خیر...

کنار یه آدم خیلی باخیر

شده یه ادم گوشه گیر...

کنار یه آدم خیلی اجتماعی!

یه ادم خیلی خسیس

کنار یه ادم خیلی بخشنده و لارج.

خاطرات ازدواج...
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 266 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 18:44

ای کاش که من هم یک مستحب بودم که انجامش شوق تورا می انگیخت... ای کاش من هم یک مستحب بودم ای کاش بودن کنار من هم برایت مستحب بود....آنقدر که رساندن فلان نفر از کجا به کجا.. ای کاش کنار من به تفریح رفتن هم برایت مستحب بود تا زود به زود آن را انجام میدادی و مثل فلان جا رفتنت توی رویم میاستادی و می گفتی خاطرات ازدواج...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 252 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 18:44

تقویم رو برداشتم... بازهم یک روز قرمز..توی تقویم و استرسی ناخودآگاه.... پنج شنبه تعطیل است و بازهم یک روز تعطیل.... تماس های پی در پی مادر قاسم علی دا.....روی گوشی... محمد که به تازگی اضافه شده..... صداهای داد و فریاد......که کجایی؟! و صدای لرزان قاسم این طرف گوشی که خانه ام... اصرار برای چیدن برنام خاطرات ازدواج...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 254 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 18:44

درگیری خودمون با گیر مذهبی ها کمه

برچسب گیر مذهبی هم به خودمون میخوره...

فشارهای افراط های مذهبی گونه از یک طرف کمر شکن شده 

و تمسخرهای اطرافیان تنها به خاطر داشتن ظاهر مذهبی هم طرف دیگر....

سوزش اش دو طرفه است....

که هم از این طرف می سوزی و هم از آن طرف....

خاطرات ازدواج...
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 283 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 18:44

امروز همینطور که توی کارگاه قدم میزدم این فکر از توی ذهنم عبور کرد...چقدر ورق..با چه سرعتی ورق ام دی اف خرید و فروش میکنم...سفارش ورق میگیرم و توی انتخاب رنگ ورق به مشتری ها کمک میکنم ، قیمت تعیین میکنم و ..و ...و حتی گاهی از چونه زدن مشتریا لجم میگیره و خسته میشم و میگم چقدر خسیس! اما وقتی امروز سر خاطرات ازدواج...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 262 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 18:44

خدایا کمک کن زن نباشم ، نمیدونم تو من رو زن آفریدی یا این فرهنگ من رو زن کرد.. زنی که تو هستی...زنی که تویه فرهنگیه با دینی به نام اسلام که کار اصلی زن رو خانه داری و به قول امروزی ها خانواده داری میدونه... ترکیبی از فرهنگ و دین ، به نفع مرد...اونجایی که حرف از کارخونه و ...هست هیچ چاره ای رو نمیبین خاطرات ازدواج...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 274 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 3:02