همه ی امیدهایم به تو فرو ریخت
من از همه جا رخت امید بر بستم تا تو مردم باشی...
گفتم همه جی رو تحمل میکنم به شرط تو....
من با تو هستم و تو با من نیستی...
پشت من نیستی.....
همه چیز فرو ریخت
همه ی رویاهای قشنگم
تمام صبرم برای داشتن همسری عزیز دل
همسری که سالها چشم از نامحرم پوشیدم تا چشمم به رخ او باز بشه... و با او لذت ببرم
و حال او من براش دومی هستم...یک گوشه هستم و همه چیز نیستم.....
برای همسری که آبرو و عزت باشه
برای کسی که براش تلاش کنم و سختی بکشم...
وقتی فروریخت
که فهمیدم
من به او نزدیکترین نیستم....
که فهمیدم
حاضر به دفاع به حق حتی از من نیست...
حالم بد شد...
اما هنوز امید دارم...
به همان خدای اون روزهایم....
که یک روزی خوشحال بودم که تو را به من داده
همان خدایی که به من گفتم زمینم وسیع است....
به خودم امید دارم.....اگر چه حالم بد است .
و هنوز هم نمیخاهم باور کنم....
من عشق میخاهم.........
خاطرات ازدواج...برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 195