زن که شدم...

ساخت وبلاگ

خدایا کمک کن زن نباشم ، نمیدونم تو من رو زن آفریدی یا این فرهنگ من رو زن کرد..

زنی که تو هستی...زنی که تویه فرهنگیه با دینی به نام اسلام که کار اصلی زن رو خانه داری و به قول امروزی ها خانواده داری میدونه... ترکیبی از فرهنگ و دین ، به نفع مرد...اونجایی که حرف از کارخونه و ...هست هیچ چاره ای رو نمیبینه جز اینکه زن باید و به اصطلاح زیبا باید انتخابی زن هست (که در اصل خبری از انتخاب نیست ، حتی تو با شعورترین آدمهای این فرهنگ) و جایی که خبر از زن گرفتن و تقسیم اموال هست ،زن فقط مهر میبره ، نه شراکت، زنی که پا به پای مردش اومد و شراکت کرد....

جایی که زن خانواده داری میکنه ، کار اصلی اون بچه داری حساب میشه ،بچه ای که حضانتش رو هم نخواهد داشت... زنی که حاضره به جای اوقات گذروندن  با خواهر و برادر و خوانواده ی پدریش برای همسرش بهترین رو بسازه ، زنی که در دلشوره ی بیکاری و تکرارکاری های بی مزد و قابل انتقاد! هست، و تماس های پی در پی با کسی که به خاطر او تکرار کاری میکنه، به خاطر اون گذشت میکنه  و مردی از جنس مرد این فرهنگ، با حضور و ارتباطهای بسیار، بس خواهش زن رو احساس میدونه و بی عقلی...مردی که هزارگونه میبینه و تفریح با پسرهمسایه رو هم به جای خانم تکراری خونه اش ترجیج میده....

زنی که شوهرش رو میبینه و شوهرش همه جا رو ، بند میشه و خواهش دوست داشتن شوهرش تمام وجودش رو میگیره..... زن میشه و توجه میخاد ....توجه که خواست..دوست داشتن که خواست یک چیز همیشگی برای شوهرش تلقی میشه...یه عادت.... یه عادت برای مرد و هزار اتفاق دیگر برای او!!

زنی که همه چیزش را برای او گذاشت و عادت شد و ترس از اتفاقات و مردی که اورا حساس ، بی فکر، بند و گاهی دست وپاگیر میبینه و...

نمیدونم من زن شدم ؟ یا تو من را زن آفریده ای ...

دلم میخاد زن نباشم. 

خاطرات ازدواج...
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 276 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 3:02