بازهم یک روز نفرت انگیز توی تقویم

ساخت وبلاگ

تقویم رو برداشتم...

بازهم یک روز قرمز..توی تقویم و استرسی ناخودآگاه....

پنج شنبه تعطیل است

و بازهم یک روز تعطیل....

تماس های پی در پی مادر قاسم

علی دا.....روی گوشی...

محمد که به تازگی اضافه شده.....

صداهای داد و فریاد......که کجایی؟!

و صدای لرزان قاسم این طرف گوشی که خانه ام...

اصرار برای چیدن برنامه برای قاسم و بیرون کشیدن او....

و شروع بداخلاقی قاسم و دیگر نفهمیدن زبان نیاز من...

نفهمیدن او و افراطی گری های خانواده اش....

خدایا ....پنج شنبه ها را تمام کن...هر روز شنبه تا چهارشنبه باشد...جمعه ای نباشد..روز تعطیلی نباشد....

تا ماشینمان را نگیرند..

تا مجبور نشوم با برنامه ی ایشان جایی بروم..

تا من گوشه نشین همیشگی صندلی عقب ماشین همسرم نباشم !!!

خاطرات ازدواج...
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 256 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 18:44