سر کار خیر کردن شوهرم پوستم کنده شد

ساخت وبلاگ

از اون روزی فهمیدم که با کار خیر کردنش پوست من کنده است که گفت

من میرم امامزاده قاسم....که امامزاده قاسم تنهاست.....

بله...من رو توی خونه روز تعطیل گذاشت و رفت که امامزاده تنها نباشه.

از اون روزی ریشه تنفر کار خیر تو من جوونه زد 

که شب قدر شد

گفت من میرم پیش بابا مامانم چون بابا مامانم شب قدر تنهان 

بله..من رو گذاشت توی خونه که بابا مامانش با هم تنها  نباشن 2+1=3 درصورتی که 2-1=1 خیلی پیچیدس؟؟؟)

باکار خیر کردنش سرویس شدم

سرویس...

از اون روزی که خرید لباس 5 تومن گرون و ارزون براش مسئله شد اما خرید میلیونی برای نذری بدون مسئله شد!

کدام قانون

کدام شرع

کدام حق من شریک زندگی را این قدر حقیر شمرده ؟

کدام قانون و کدام شرع من را فاقد حق و حقوق برای تعیین برنامه روزهای زندگی ام کرده تا همسرم برای روزهایش برنامه کار خیر بچیند.

وقتی من ِ همسر به او احتیاج دارم

کدام قانون و کدام شرع به او اجازه میدهد که مستحب روی مستحب بچیند..؟؟

وقتی من نیاز به او دارم 

او در پی کار خیر باشد.

.............................

زیر نویس اینکه دیگر حرفهایم هم برایش مهم نیست. دیگر حیای حرفهایم ریخته شده. دیگر به لجبازی کشیده شده.

زیرنویس 2 که زیرنویس 1 مقدمه اش بود ، که میخاهی بشنو، میخاهی نشنو! میخاهی من را خوش بیان و خوش لفظ قلمداد کن و خودت را خوش نیت....ااما به عزت خودم ! قسم و بلاقسم که کار نیک و خیر هم حد و مرز دارد. 

یک جایی احقاق حقوق من کار خیر است . 

مثل واجبی ست که فدای مستحب شده است. 

من به تو احتیاچ دارم

خانه ما به ما دو تا احتیاج دارد

من به محبت تو ، بودن تو برای خودم (و فقط خودم) احتیاج دارم

اما تو در پی مستحبی...

مستحب روی مستحب...مستحب روی مستحب ...ثواب روی ثواب..اینقدر که حال آدم بد شود...اینقدر که از تمام ثواب ها دلزده شوی ... و دلخوش شوی که کی حق تو پرداخت می شود 

پانوشت سه : حق من خیلی پیچیده نیست . یک مرد است که میخاهم برای من باشد. و من برای او. که خواسته هایمان یکی باشد. یک مرد که من برای او به خاطر دیگری نباشم!!!!.

مثلا با من به مسافرت نیاید که بعد من با مادرش بیایم و او خوشحال شود.

فلان کار را به من باج ندهد که فلان کار را برای خواهرش بکنم...

به من عشق بدهد تا عشق فراگیر من هم تمام او و اطرافیانش را بگیرد.

متنفرم از وقتی که همه چیز مال من نیست.

متنفرم از وقتی که زندگی ام مال خودم نیست.

متنفرم از بخشندگی هایت حتی!

متنفرم از بزرگ نمایی هایت ....

متنفرم از 4 سال که یکبار به من عشق ندادی...یکبار جواب آزمایشم مثبت نشد...یکبار ندیدم بخاطر من از مستحب مادرت ، پدرت..خواهرت ...زن برادرت !!!! پسر برادرت.... 

یکبار ندیدم به خاطر غرور عاشقانه ی من..

از یک مستحب دلخوشکونک برای آنها بگذری....

اما متنفر نیستم از این زندگی...

مبارزه میکنم ..

مثل همان روزهای گذشته ام...

که مبارزه ام طور دیگری بود...

مبارزه با تو دقیقا شده مخالف مبارزه ی گذشته ام....

منی که یک روز برای بخشندگی مبارزه میکردم

و آرزوی ان را داشتم

امروز با آن مبارزه میکنم.....

و این مرا وسعت می بخشد.....تا انشالله حریم ها را خوب یاد بگیرم

فرق نیکی و بدی.....زمختی و نرمی...

خاطرات ازدواج...
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 257 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 18:44