not ok

ساخت وبلاگ

دهنم میخشکه....خیلی تشنم میشه..خوابم نمی بره...حالم خوب نیست....

غر میزنم..غر میزنم...و هرچی جلوتر میرم بدتر میشه همه چی... بعد پشیمون میشم و خودم اذیت میشم....

اوضاع خودم دست خودم نیست..اول ازدواجم اینطور نبود برای همه چی برنامه داشتم اما یکسری چیزا از دستم خارج شد

مثلا قرار نبود اینقد دوسش داشته باشم

قرا رنبود از نبودنش اینقدر اذیت بشم

اینقدر غیرمنطقی....

هیش کدوم اینها قرار نبود اما شد

قرار نبود اینقدر بهش متکی بشم

اما شد...

قرار بود روی پای خودم وایستم

قرار بود هیشکیو قد خودم دوس نداشته باشم

اما شد کسیو خیلی دوس داشته باشی؟

غرش بزنی اما بازم دوسش داشته باشی..

وقتی عصبانی میشه ..باز غر بزنی و تو دلت واسه قیافه عصبانیش هم قینج بری..بگی عه این واکنشتو تاحالا ندیده بودم ... بعد وسط دعوا بخای ماچش کنی..باز بگی نه ..میگه این حالش خوب نیس....

خاطرات ازدواج...
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 178 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 3:02